پرنده مردنی است

 

پــرنـــــــــــــده مـــردنــــــــــــی اســــــــــت

دلم گرفته است
دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغهای رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست

اسیری دور از آشیانم

 

 

نه دلداری دارم      نه غمخواری دارم

گرفتار حسرت نصیبم      پریشانی دور از حبیبم

سراپا دردم من       به غم خو کردم من

چه پرسی از نام ونشانم       اسیری دور از آشیانم

سرگردانم - بی سامانم       همچون مرغ طوفانم

دراین عالم همچون شبنم        یک دم بر جا می مانم

نه محرمی نه غمگساری- دارم من          فغان که جان بیقراری دارم من

خواهم به جای اشک او را        بهار دلجو را- شبی کنار خود بینم

خواهم اثر کند گاهی            فروغی از ماهی

به شام تار خود بینم

نه مستم نه هشیارم .... من

نه خوابم نه بیدارم ...من

نه از من خبر دارد کس         نه از خود خبر دارم من

وای از تنهایی        وای از رسوایی

نه محرمی . نه غمگساری دارم من

           فغان که جان بی قراری دارم من .......

آشــــیانه



کنار آشنایی تو آشیـــــانه می کنــــــــم
                    تمام آشیانه را پر از ترانه می کنم
                                   کسی سوال میکند به خاطر چه زنده ای
                                                  ومن برای زندگی تو را بهانه میکنم

نگاهش!


نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد،
 نگاهم کرد درنگاهش هزاران شوق عشق را دیدم،
 نگاهم کرد دل به او بستم ولی بعد ها فهمیدم فقط نگاهم میکرد!


لحظه ها




لحظه هاست که آدمو هیچ و پوچ می کند

لحظه هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می کند

لحظه هاست که عمر ما را به پایان می رسانند

و لحظه هاست که انسان را فریب می دهند

بیاید از پس لحظه ها بگریزیم

به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم

اینگونه بی اندیشیم که انگار لحظه بعدی پس راه ما نیست

و از همین لحظه لذت ببریم نه به امید لحظه بعدی





همیشه بیاد داشته باش

تا به فرامو شی بسپاری

آنچه را که اندوهگینت می سازد

اما.....................

هرگز فراموش مکن

به یاد داشته باشی

آنچه را که شادمانت می سازد



اسیر سراب



عشق تو با من وای که دورنگه
قلب تو انگار مثل یه سنگه
حس یه غربت میمونی با من
حس تو مثل آتیشه جنگه
ای که ترانه تو وقت رفتن غزل غزل غم میباره
ای که شبای با غم خفتن تو رو به یادم میاره


تو راه عشقت من یه اسیرم
تو شهر دریا من کویرم
مثل غباره حرف تو با من
میخوام بمونی من این حقیرم



رنگ نگاهت رنگ فریبه من آرزوهام مثل سراب
این دل تنها چقدر غریبه بودن با تو مثل یه خواب

می خوام خراب تو بشم خردو خرابم نکنی...


می خوام خراب تو بشم خردو خرابم نکنی

قصه خواب تو بشم با غصه خوابم نکنی

می خوام که مال من بشی منو جوابم نکنی

شهر خیال من بشی قصد عزابم نکنی

لبریزی از نا باوری آیینه باورت می شم

اگه بخواهی پر بکشی خودم بالو پرت میشم

رویای آفتابیمو ازمن مگیر ای نازنین تولد دوبارمو از قوت عشقت ببین

تو دل تنگت هرچیه بریز رو زخم دل من

از تو به خود رسیدنت میخوام بشه حاصل من