عسلم!

عسلم بی تو شکستم

عسلم بی تو بریدم

از ته دل تورو خواستم به تو هرگز نرسیدم

تو هنوز برام عزیزی من هنوز برات میمیرم

آرزومه تا یه روزی بشه دستاتو بگیرم

بشه دستاتو بگیرم

در اولین فرصت که سرعت نت برای آپلود فایل اجازه بده ترانه متن بالارو برای دانلود میزارم

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ق.ظ

salam webloge ghashangi dari
tabrik migam
hanooz naresidam hamaro bekhoonam vali mikhoonam.omidvaram edame bedi kareto

کامران سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:17 ب.ظ http://cinemafestival.blogsky.com

وباران می بارد و دانه هایی که بذر بودند رشد و نمو می کنند و خداوند لبخند می زند و آنها قهقه و کاش منهم جزو بذرها بودم !

اما حاضرم بذر بکارم. بذر صداقت صراحت اولوهیت و عشق.


اما کدام کویر یا زمین یا سینه ای حاضر است؟

تضمین می کند که با اشکهایم نه به صورت دیمی بلکه آبیاری قطره ای ان سینه معشوق را حاصلیخیز کنم و حتی چاهی از اشکهایم را ذخیره و با وجود یاور ابر باران زا شوم.

اگر قادر نبودم خونم رابریزید و همانند قربانی ها ی شهید در این مسیر به دیدار پروردگار بشتابم .می توانم باران شوم و در وجود شما مهربانی نازل کنم و هرچه بخواهید جز خیانت!

من فقیرم از پول ،خساست، نامردی، رذالت و همه بدیها

من ثرتمندم از آنچه که فقط به همدم می گویم ولی یک چیز را فاش می کنم و آن ثروت مالی است که اندوخته اندکی برای من و هنگفت برای مادیون.

جلوتر اقیانوس است و هنوز باران می بارد و هر قطره ی آنرا اقیانوس حریص تر از بیابان می بلعد روی آب قدم می زنم و پاهایم از تر شدن قلقلک...

ابرهای سیاه اما پر از آب آسمانی اخم هایش بیشتر می شود و من لبخند می زنم .

ویلون می نوازم و ماهی ها می رقصند و آواز می خوانم و ملائک می گریند.

گریه می کنم...

خدا هم قطره اشکش را می فرستد و لحظه ای تمام قطرات باران در آسمان معلق می مانند و قطره اشک خدا در حلقم فرو می رود و باران ابی می شود و آسمان سفید و اقیانوس صورتی.

همای پرنده به سمتم می آید و قصد بوسیدم دارد اما او را سوگند می دهم که همای سعادت هنگامی بر من وحی کند که معشوق نیک سرشت هم نفس باشد و تنها نباشم.

هنوز باران می بارد و بوی زمین برخاسته و از اندوه کمی کاسته و جز خدا که خواسته ؟

سرما فیگور می گیرد و مشتی به صورت می کوبد و با شلاق دستهایم را نوازش .

هنوز در کوچه ها هستم، خیلی قدیمی و کاه گلی اما دیگر احساس خوب ندارند فقط ادعای آرکائیک دارند. کاش پیامبری جدید بیاید مخصوص من تا مرا راهنمایی کند به عشق

رسوله ای نیاز دارم که گیسوانش معجزه و لبخندش کتاب هدایتم باشد! باز هم باران می آید.

جلوتر گردابی است و زمینی که گود و پر از باران و حفره ی نه چندان بزرگی مثل شتری که ماهها در صحرا بوده آبها را می نوشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد